وقتی نیچه گریست
چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۱ ق.ظ
« نیچه تقریبا فریاد زد :«امید؟ امید مصیبت آخرین است! در کتابم، انسانی، زیادی انسانی، اشاره کرده ام که وقتی جعبه ی پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود، به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناخته تر بود، در جعبه باقی ماند: این آخرین بلا، امید بود. از آن پس انسان این جعبه و امید درونش را به اشتباه، صندوقچه ی نیک اقبالی می داند. ولی ما از یاد برده ایم که زئوس آرزو کرده بود آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی می کند.»
وقتی نیچه گریست، نوشته اروین د.یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر قطره، صفحه 123