نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

زمزمه های شبانه با انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین... نجواهای سر سجاده ی نماز به وقت سجده از اسمه دواء... لا یمکن الفرار من حکومتک... تسلیم شده... فرار نمی کند... از تو کجا گریزد آخر؟... فنادی فی الظلمات تو را... نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارد... پناه می خواهد... الهی و ربی من لی غیرک اساله کشف ضری و النظر فی امری... ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه می برد... من اسماعلیم پدر، قربانی ام کن... ما لا طاقه لنایی ندارد اما... حسین در عرفه صدایت می کند... لا تعرض عنی قد اقبلت الیک... خواسش نیست، در فکر و خیال غرق می شود... ارحم، بهش رحم کن...پس چگونه چشم پوشی از کرمت را تاب بیاورد؟... شب شد لالا کن!... اشک، آه، دلتنگی... مولای یا مولای خواندن برایت به ضجه... و هل یرحم السائل الا المعطی به استیصال... هاجر، هفت بار سعی می کند... یافتن تو نه به سعی، اما پس از سعی... مناجات های علی ابن ابی طالب در مسجد کوفه... سجاده نشین باوقاری بودم، بازیچه ی کودکان کویم کردی... ضاقت الارض علیه شده است... هذیان های تب دار آقای جیم... حال خرابش، خوب نمی شود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۹:۱۶
آقای جیم

«چه خوب می بود اگر این امکان فراهم می شد که بتوان همه ی آنچه را در ذهن رخ می دهد، به همان دقت و همان سرعت روی کاغذ آورد. اما این ناممکن است. برای همین انسان، انسانی که ذهنی چنان شتابنده و پرتپش دارد، در نوشتن دچار احساس غبن می شود از این که کمترین از آن انبوهه را هم نتوانسته است روی صفحه ی کاغذ ثبت کند. اما چه توان کرد؟ باید به خود باوراند که عصاره ی آن انبوه ها را توانسته ای روی کاغذ بیاوری.»

سلوک، نوشته ی محمود دولت آبادی، نشر چشمه، صفحه ی 17

*سعی می کنم ذهنم را آماده کنم برای نوشتن، اما آنقدر اتفاق سهمگین بوده که لال شده ام. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۱:۱۳
آقای جیم