نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

«اول فکر می کردم زن ها غصه ی یک ماه را جمع می کنند و هر چهاردهم می آورند روضه. غصه ها را می آوردند پیشکش می گذاشتند پیش ابر روایتِ غمگین. سید که می خواند: شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار، چادر می کشیدند روی صورت. مردی در اتاق نبود که آن طور رو می پوشاندند، لابد از غصه هایی که آورده بودند خجالت می کشیدند. زن ها هر ماه با پوست و خون لمس می کردند اندوه این روایت چقدر بزرگ تر است. تا آخرین قاب سهم خودم از شیشه قد کشیده بودم و فکر می کردم خیلی می فهمم. به نظرم این مراسم نسبت نوشتن بود، کسر نوشتن از اندوه کوچک روی اندوه بزرگ و خجالت کشیدن از صورتِ کوچکِ کسر. روضه که تمام می شد زن ها غم کوچک شان را که خرد و پیش پاافتاده تر از قبل بود بر می داشتند و سبک می رفتند خانه.»

کآشوب، بیست و سه روایت از روضه هایی که زندگی می کنیم، دبیر مجموعه: نفیسه مرشدزاده، نشر اطراف، صفحه 238


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۵۸
آقای جیم

خوبیه عینکی بودن همینه، وقتی دلم نمی خواد کسی رو ببینم عینکم رو بر می دارم و اون آدم محو می شه، وقتی از کسی ناراحت می شم عینکم رو بر می دارم تا تصویر و چهره اش واسم تار بشه و نامفهوم، حالا چرا بدون عینک هم هنوز واسم درخشانی و دیدنی، واسه ی خودش حکایت دیگه ای داره، شاید یه روزی واست تعریفش کردم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۴۲
آقای جیم

چند روزیست که دارم به روابطم فکر می کنم و آدم ها، به بودنشان و تاثیراتی که توی زندگیم داشته اند، قبلاها بیشتر تمرکزم به گذشته بود و یاد آدم هایی که دیگر نیستند زیاد از حد ذهنم را مشغول می کرد، آدمی هستم که زیاد برای خودم همه چیز را تجزیه و تحلیل می کنم، تا اینکه به نتیجه ی جالبی رسیدم و آن اینکه بعضی از روابط برای خودشان تاریخ مصرفی دارند، و اگر تاریخ مصرفشان تمام بشود باید همانجا مصرفشان را متوقف کرد، مثلا به این فکر کردم که از میان نوشیدنی ها چقدر، شیر را دوست دارم ولی اگر تاریخ مصرفش تمام شود همان شیر تبدیل می شود به کشنده ترین ماده ها، تبدیل می شود به سم، ذره ذره آدمی را از پا در می آورد. به گمانم روابط با آدم ها و دوستی ها هم همینطوریست، برای خودشان یک دوره ی مصرف دارند، مواد نگهدارنده ای هم اگر باشد نهایتا بتواند چند مدتی دوام موقتشان را بیشتر کند، بعدش بایستی کنارشان گذاشت، و اگر به امید روزهای خوش گذشته نگهشان داریم، آرام آرام کلک خودمان را می کنیم.

بعضی وقت ها بایستی گذشته را رها کرد، آدم ها را، یاد و خاطراتشان را، سپردشان به موج های دریا تا آرام آرام دور شوند، اینطوری زودتر به آرامش می رسی.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۱
آقای جیم