نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با موضوع «از رنجی که می بریم» ثبت شده است

این روزها سرعت کتابخوانی ام از سرعت نوشتنم در تلگرام و اینستاگرام پیشی گرفته است، ولع و حرص عجیبی پیدا کرده ام برای خواندن و بلعیدن کلمات، مثل این آدمهای معتاد بی هیچ استراحتی از این کتاب پناه می برم به کتابی دیگر.

سالها پیش قانونی داشتم که خودم را از هم زمان خوانی کتابهای مختلف منع کرده بودم، ولی حالا برعکس شده است، اگر همزمان چند کتاب را با هم نخوانم روزم شب نمی شود، مثلا الان دارم همزمان در مرد میرزاده ی عشقی می خوانم و صدام حسین و ژنرال پینوشه و وضعیت زنان در عربستان، هم تاریخ فلسفه ی غرب و شیاطین داستایوفسکی و یادداشت های شیطان، برای همین کمتر فرصت می کنم به نوشتن در موردشان، همین که جملاتی از آنها را در کانال تلگرامم می گذارم باید کلاهم را بندازم هوا.

 کتابهای زیادیست که دوست دارم در موردشان بنویسم از خاطرات حسن کامشاد گرفته تا آناکارنینا و کتاب آخر استیون هاوکینگ عزیز، ولی الان بیشتر خودم را یک کتابخوان در جستجوی کلمات می دانم تا یک معرفی کننده ی کتاب. با خودم فکر می کنم در این دوره زمانه آنقدر کارها راحت شده است که آدمها  به سهولت می توانند به هر کتابی که مد نظرشان است دسترسی داشته باشند و در مورد آنها اطلاعات جامع و کاملی پیدا کنند.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۱
آقای جیم

 لابلای کتابخوانی روزانه ام، به جمله ای رسیدم که نقل قولی از انجیل بود، نوشته بود: «رحمت بر آنان که سوگواری می کنند، آنان آرامش خواهند یافت.»، بعد یاد خودم افتادم که همه ی روزهای دهه ی سوم زندگی ام را با آهنگ «ساری گلین» سوگ وارِ خودِ فرو رفته ام بوده ام، و هی با خودم تکرار می کردم: پس کی این آرامش می رسد؟ آیا گاه آمدنش را خواهم فهمید؟ و دیدم این همه سال سوگواری هم نتوانسته به آرامش برساندم. جمله های کتاب های مقدس همینطوری هستند، چشم انتظارت می گذارند، آن قدری که به شک بیفتی و هی با خودت کلنجار بروی که هست یا نیست؟ در برزخ خودساخته ای خودت را به پای میز محاکمه بکشانی و در این میان هیچ چیزی دردناک تر از محاکمه کردن خودت، به دست خودت نیست، باور کنید.


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۲:۰۰
آقای جیم

«ایوان کلیما» در کتاب «روحِ پراگ» آخرالزمانی را پیش بینی می کند که نویسندگانش بیشتر از خوانندگانش خواهد بود، پیش بینی ئی که به گمانم روز به روز دارد بیشتر رنگ واقعیت به خود می گیرد. چند وقت پیش با عزیزی صحبت می کردم و همان جا همین نکته را گفتم، و بعد اشاره کردم که اینترنت و شبکه های اجتماعی این بستر را فراهم آورده اند تا همه فکر کنند عکاس هستند، فکر کنند نویسنده اند، فکر کنند برنامه سازند، فکر کنند کمدین هستند، در حالی که همه ی اینها لایه هایی هستند که درونشان را ابتذال تهوع آوری فرا گرفته، اینستاگرام بارزترین نمودِ این ابتذال درونیست، حتی بحث رفت سمت فرهنگ کتابخوانی و مسابقاتی که در این فضا برگزار می شود و ارجاعش دادم به کامنتی که در زیر یکی از پست های معروف نوشته بودم: وقتی جذابیت بصری آن کسی که عکس کتابی را در فضای مجازی منتشر می کند آن قدری بالاست که کتاب داخل عکس دراهمیت درجه ی چندم قرار می گیرد، بایستی دست ها را به نشانه ی تسلیم بالا برد.


۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۹:۴۹
آقای جیم

گاهی وقت ها شنیدن بعضی جملات از زبان آنهایی که دوست داریم آنقدر سهمگین هست که به گمانم واژه ی «اندوه طویل» را بایستی برای این زمان ها به کار برد تا شاید بتوان اندکی از هولناکی واقعه را به تصویر کشاند، هرچند خود کلمات هم خیلی وقتها در انتقال مفاهیمی مانند درد، عقیم اند و ناکارآمد.


۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۴
آقای جیم

چند روزیست که دارم به روابطم فکر می کنم و آدم ها، به بودنشان و تاثیراتی که توی زندگیم داشته اند، قبلاها بیشتر تمرکزم به گذشته بود و یاد آدم هایی که دیگر نیستند زیاد از حد ذهنم را مشغول می کرد، آدمی هستم که زیاد برای خودم همه چیز را تجزیه و تحلیل می کنم، تا اینکه به نتیجه ی جالبی رسیدم و آن اینکه بعضی از روابط برای خودشان تاریخ مصرفی دارند، و اگر تاریخ مصرفشان تمام بشود باید همانجا مصرفشان را متوقف کرد، مثلا به این فکر کردم که از میان نوشیدنی ها چقدر، شیر را دوست دارم ولی اگر تاریخ مصرفش تمام شود همان شیر تبدیل می شود به کشنده ترین ماده ها، تبدیل می شود به سم، ذره ذره آدمی را از پا در می آورد. به گمانم روابط با آدم ها و دوستی ها هم همینطوریست، برای خودشان یک دوره ی مصرف دارند، مواد نگهدارنده ای هم اگر باشد نهایتا بتواند چند مدتی دوام موقتشان را بیشتر کند، بعدش بایستی کنارشان گذاشت، و اگر به امید روزهای خوش گذشته نگهشان داریم، آرام آرام کلک خودمان را می کنیم.

بعضی وقت ها بایستی گذشته را رها کرد، آدم ها را، یاد و خاطراتشان را، سپردشان به موج های دریا تا آرام آرام دور شوند، اینطوری زودتر به آرامش می رسی.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۱
آقای جیم

«کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند؟»*

آقای جیم، راه می رود و همین را با خودش تکرار می کند، بی هیج پاسخی.

آقای جیم خسته است، خیلی هم خسته است.

*از شهریار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۴۲
آقای جیم

جایی می خواندم که موفقیت های آدمی، پشت سر هم جمع می شوند، برای همین، وقتی آدمی به موفقیتهایش نگاه می کند به صورت کمّی می بیندشان، اما افتادن ها و دردها و زمین خوردن ها و شکست ها با هم جمع نمی شوند، بلکه عملکرد ضربی دارند، ما عمرانی ها بهش می گوییم پدیده ی رزونانس، همدیگر را تشدید می کنند، به صورت تصاعدی در هم ضرب می شوند، برای همین شکست ها را به صورت کیفی درک می کنیم.

اینها بهانه ای بود تا بنویسم و برسم به اینجا که از این همه درد، خیلی خیلی خسته ام، دلم می خواهد زودتر عید بیاید تا بروم کرکوک، خاک عراق شاید آرامم کند. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۱۹
آقای جیم