نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درک یک پایان» ثبت شده است

چند روزیست که دارم به روابطم فکر می کنم و آدم ها، به بودنشان و تاثیراتی که توی زندگیم داشته اند، قبلاها بیشتر تمرکزم به گذشته بود و یاد آدم هایی که دیگر نیستند زیاد از حد ذهنم را مشغول می کرد، آدمی هستم که زیاد برای خودم همه چیز را تجزیه و تحلیل می کنم، تا اینکه به نتیجه ی جالبی رسیدم و آن اینکه بعضی از روابط برای خودشان تاریخ مصرفی دارند، و اگر تاریخ مصرفشان تمام بشود باید همانجا مصرفشان را متوقف کرد، مثلا به این فکر کردم که از میان نوشیدنی ها چقدر، شیر را دوست دارم ولی اگر تاریخ مصرفش تمام شود همان شیر تبدیل می شود به کشنده ترین ماده ها، تبدیل می شود به سم، ذره ذره آدمی را از پا در می آورد. به گمانم روابط با آدم ها و دوستی ها هم همینطوریست، برای خودشان یک دوره ی مصرف دارند، مواد نگهدارنده ای هم اگر باشد نهایتا بتواند چند مدتی دوام موقتشان را بیشتر کند، بعدش بایستی کنارشان گذاشت، و اگر به امید روزهای خوش گذشته نگهشان داریم، آرام آرام کلک خودمان را می کنیم.

بعضی وقت ها بایستی گذشته را رها کرد، آدم ها را، یاد و خاطراتشان را، سپردشان به موج های دریا تا آرام آرام دور شوند، اینطوری زودتر به آرامش می رسی.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۱
آقای جیم

سارتر جستاری نوشت با عنوان «ادبیات چیست؟» ادبیات به زعم شما چیست؟

این سوال جواب های متعددی دارد. کوتاه ترین آنها این است که ادبیات بهترین راه گفتن حقیقت است؛ فرایند تولید دروغ های بزرگ، زیبا، و به سامان است که از هر مجموعه واقعیتی بیشتر حقیقت می گوید. از این که بگذریم، ادبیات بسیاری چیزهاست، از قبیل لذت بردن از زبان و بازی کردن با زبان، و نیز شیوه صمیمانه شگفتی برای برقراری ارتباط با مردمی که آنها را هیچ گاه نخواهی دید. در ضمن، نویسنده بودن نوعی حس همانند تاریخی به شخص می دهد، که من در مقام یک فرد عادی اجتماع، که در بریتانیای اوایل قرن بیست و یکم به سر می برد، بسیار کم احساس می کنم. برای مثال، من پیوند خاصی با دنیای ملکه ویکتوریا، یا با شرکت کنندگان در جنگ داخلی انگلستان یا جنگ های گل ها در خود نمی بینم، اما با نویسندگان و هنرمندان مختلف آن دوران ها و آن رویدادها پیوند بسیار نزدیک دارم.

درک یک پایان، نوشته جولین بارنز، ترجمه حسن کامشاد، نشر نو، مصاحبه با شمسی عصار، صفحه 175

*تونی وبستر اول داستان می گوید: «آنچه در حافظه می ماند همیشه آن چیزی نیست که شاهدش بوده ایم.» به شکل بی رحمانه ای هم درست می گوید، در ادامه وقتی ماجرای تونی و رابطه ی از بین رفته ی او را با ورونیکا و دوست دوران دبیرستانش ایدرئین را می خوانیم، تازه متوجه می شویم که تاریخ را فاتحان نمی نویسند بلکه تاریخ بیشتر خاطره بازماندگان است که اغلبشان نه فاتح اند و نه مغلوب.

درک یک پایان، شاهکار هست و به گمانم یکی از بهترین رمان هایی ست که امسال خوانده ام. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۵۸
آقای جیم