این روزها
این روزها سرعت کتابخوانی ام از سرعت نوشتنم در تلگرام و اینستاگرام پیشی گرفته است، ولع و حرص عجیبی پیدا کرده ام برای خواندن و بلعیدن کلمات، مثل این آدمهای معتاد بی هیچ استراحتی از این کتاب پناه می برم به کتابی دیگر.
سالها پیش قانونی داشتم که خودم را از هم زمان خوانی کتابهای مختلف منع کرده بودم، ولی حالا برعکس شده است، اگر همزمان چند کتاب را با هم نخوانم روزم شب نمی شود، مثلا الان دارم همزمان در مرد میرزاده ی عشقی می خوانم و صدام حسین و ژنرال پینوشه و وضعیت زنان در عربستان، هم تاریخ فلسفه ی غرب و شیاطین داستایوفسکی و یادداشت های شیطان، برای همین کمتر فرصت می کنم به نوشتن در موردشان، همین که جملاتی از آنها را در کانال تلگرامم می گذارم باید کلاهم را بندازم هوا.
کتابهای زیادیست که دوست دارم در موردشان بنویسم از خاطرات حسن کامشاد گرفته تا آناکارنینا و کتاب آخر استیون هاوکینگ عزیز، ولی الان بیشتر خودم را یک کتابخوان در جستجوی کلمات می دانم تا یک معرفی کننده ی کتاب. با خودم فکر می کنم در این دوره زمانه آنقدر کارها راحت شده است که آدمها به سهولت می توانند به هر کتابی که مد نظرشان است دسترسی داشته باشند و در مورد آنها اطلاعات جامع و کاملی پیدا کنند.
کتاب خوندن یه جوریه که تنها آدم رو سیراب نمیکنه بلکه تشنه تر میکنه