«کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند؟»*
آقای جیم، راه می رود و همین را با خودش تکرار می کند، بی هیج پاسخی.
آقای جیم خسته است، خیلی هم خسته است.
*از شهریار
«کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند؟»*
آقای جیم، راه می رود و همین را با خودش تکرار می کند، بی هیج پاسخی.
آقای جیم خسته است، خیلی هم خسته است.
*از شهریار