جوانی ام از من می گریزد
دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۵۸ ب.ظ
همیشه خیال می کردم در زندگی ام خیلی چیزها، خیلی اتفاقات، خیلی آدم ها هستند که رهایشان کرده ام و از دستشان جیم زده ام. در خیال خودم آنها را گذاشته ام و رفته ام به تبت تنهایی خودم و گم و گور شده ام، به ماداگاسکاری که توی ذهنم ساخته ام گریخته ام و مثل هیولای دریاچه ی لاک نس یک جایی داخل دریاچه، خودم را پنهان کرده ام، چه خیال باطلی؟ حقیقت این هست آنی که در طی همه ی این سال ها وانهاده شده بود من بودم، آقای جیم.*
* از نوشته های آرشیو وبلاگ نمی دانم چندم قبلی