نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات» ثبت شده است

«روی یکی از سنگ قبرها در گورستان کنارکلیسای قدیم یک تکیه گاه و ساعت شنی ای هست که رویش نوشته شده به امید.

به امید. چرا باید بالای سر یک آدم مرده چنین چیزی بنویسند؟ جنازه امیدوار بود یا آن ها که هنوز زنده بودند؟»

سرگذشت ندیمه، مارگارت اتوود، ترجمه ی سهیل سمّی، انتشارات ققنوس، صفحه ی 160


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۰۸:۳۳
آقای جیم

« تو جنگ هیچ چیز مال هیچ کس نیست. فقط تو مردن، همه سهیم اند. اگر هم چیزی تو کتاب ها نوشته اند، کشک است. جنگ های قدیمی منصفانه تر و انسانی تر بود.»

فال خون، نوشته ی داوود غفارزادگان، انتشارات سوره مهر، صفحه 35


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۰۸:۵۱
آقای جیم

«اما میان این دلیل و این حقیقت که حضورش را هرگز اعلام نخواهد کرد، شکافی وجود داشت به مراتب گسترده تر از فاصله ای که او را از روشنایی آتش جدا می کرد. همیشه، وقتی می خواست خودش را برای خودش توجیه کند شکافی باقی می ماند، یک حفره، ظلمتی که درک او در برابرش متوقف می ماند و پر کردن آن با کلمات بی فایده بود. کلمات تمام می شدند و شکاف باقی می ماند. داستان او همیشه حفره ای داشت: داستانی اشتباه، داستانی همیشه اشتباه.»

 

زندگی و زمانه مایکل ک، نوشته ی جی. ام. کوتسیا، ترجمه ی مینو مشیری، انتشارات فرهنگ نشر نو، صفحه 133


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۹
آقای جیم

«تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی. گاهی آماده ام تا همه چیزم را بدهم تا هیچ پیوندی با جهان انسان ها نداشته باشم، ولی من بخشی از این جهانم و شجاعانه تر این است که آن را و همراه با آن تراژدی را می بینم.»

یادداشت ها، آلبر کامو، جلد سوم، ترجمه ی شهلا خسرو شاهی، نشر ماهی، صفحه ی 11

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۵۵
آقای جیم

«از نظر یونانیان قدیم که نمایش سوفوکل را می دیدند، همان طور که اوستا محمود برای من تعریف کرده بود، گناه اودیپ کشتن پدرش نبود، بلکه تلاش برای گریختن از سرنوشتی بود که خداوند برایش مقرر کرده بود. به همین ترتیب، گناه رستم نیز کشتن پسرش نبود، گناه او این بود که از یک رابطه ی یک شبه صاحب پسری شده بود و برایش پدری نکرده بود.»

زنی با موهای قرمز، نوشته اورهان پاموک، ترجمه مژده الفت، نشر نون، صفحه 9

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۰۷:۳۷
آقای جیم

« وقتی کسی به این دنیا می آید که به عمیق ترین ژرفاهای ممکن شر می غلتد همیشه هیولا خطابش می کنیم، یا شیطان، یا تجسم شر، ولی هیچ وقت در نظر نمی گیریم ممکن است این آدم واقعا چیزی فرازمینی و آن دنیایی با خود داشته باشد. شاید انسان شریری باشد، ولی در نهایت فقط یک انسان است. ولی اگر انسانی خارق العاده در آن سوی گستره فعالیت کند، طرف خوبی، مثل مسیح یا بودا، بی درنگ او را بالا می بریم، می گوییم خدا است و الاهی و فراطبیعی و غیرزمینی. این نشان می دهد ما خود را چه طور می بینیم. راحت قبول می کنیم بدترین موجود که بیشترین آسیب ها را می زند انسان است، ولی به هیچ عنوان نمی توانیم بپذیریم بهترین موجود، کسی که سعی در القای تخیل و خلاقیت و همدلی دارد، می تواند یکی از ما باشد. خیلی نظر خوبی به خودمان نداریم ولی خیلی هم از این پایین بودنمان ناراحت نیستیم.»

جزء از کل، نوشته ی استیو تولتز، ترجمه ی پیمان خاکسار، نشر چشمه، صفحه 652

پی نوشت: با دوست عزیزی پیرامون دنیای کتاب ها صحبت می کردیم که رسیدیم به این سوال که آیا ما هستیم که کتاب ها را انتخاب می کنیم؟ جواب هر دوتایمان به این سوال خیر قاطعانه بود، حتی پیرامون همین موضوع چند تایی تجربه داشتیم و برای هم تعریف کردیم، برایش حتا همین کتاب «جزء از کل» را مثال زدم که یک سال توی کتابخانه ام بود و علیرغم تعریف های زیادی که ازش شده بود میلی به خواندنش نداشتم. اما عید که از مسافرت برگشتم دیدم کتاب دارد مرا می خواند، علاقه ی زیادی برای خواندنش پیدا کرده بودم، به وضوح داشتم صدای جسپر را می شنیدم که دعوتم می کرد به ورق زدن کتاب، ماترین دین هم داشت صدایم می زد و می گفت لعنتی حالا نوبت من هست، بنشین که می خواهم از زندگی دردناک و پر از تنهایی ام برایت بگویم...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۰۲
آقای جیم

سارتر جستاری نوشت با عنوان «ادبیات چیست؟» ادبیات به زعم شما چیست؟

این سوال جواب های متعددی دارد. کوتاه ترین آنها این است که ادبیات بهترین راه گفتن حقیقت است؛ فرایند تولید دروغ های بزرگ، زیبا، و به سامان است که از هر مجموعه واقعیتی بیشتر حقیقت می گوید. از این که بگذریم، ادبیات بسیاری چیزهاست، از قبیل لذت بردن از زبان و بازی کردن با زبان، و نیز شیوه صمیمانه شگفتی برای برقراری ارتباط با مردمی که آنها را هیچ گاه نخواهی دید. در ضمن، نویسنده بودن نوعی حس همانند تاریخی به شخص می دهد، که من در مقام یک فرد عادی اجتماع، که در بریتانیای اوایل قرن بیست و یکم به سر می برد، بسیار کم احساس می کنم. برای مثال، من پیوند خاصی با دنیای ملکه ویکتوریا، یا با شرکت کنندگان در جنگ داخلی انگلستان یا جنگ های گل ها در خود نمی بینم، اما با نویسندگان و هنرمندان مختلف آن دوران ها و آن رویدادها پیوند بسیار نزدیک دارم.

درک یک پایان، نوشته جولین بارنز، ترجمه حسن کامشاد، نشر نو، مصاحبه با شمسی عصار، صفحه 175

*تونی وبستر اول داستان می گوید: «آنچه در حافظه می ماند همیشه آن چیزی نیست که شاهدش بوده ایم.» به شکل بی رحمانه ای هم درست می گوید، در ادامه وقتی ماجرای تونی و رابطه ی از بین رفته ی او را با ورونیکا و دوست دوران دبیرستانش ایدرئین را می خوانیم، تازه متوجه می شویم که تاریخ را فاتحان نمی نویسند بلکه تاریخ بیشتر خاطره بازماندگان است که اغلبشان نه فاتح اند و نه مغلوب.

درک یک پایان، شاهکار هست و به گمانم یکی از بهترین رمان هایی ست که امسال خوانده ام. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۵۸
آقای جیم