نفرین ابدی بر خواننده این برگها

کلمــه ی رگتــایم نـــام نـــوعی موسیقی است که از ترانه های بـــردگان سیـــاه پوســـت جنوب آمـریکا سرچشــمه گرفته است و در آغــاز قــرن در آمـریکا بسیار رایـــج بــود، «رگ» بــه مــعنای ژنــده و پـاره و گسـیخته است و «تایم» به معــنای وزن و ضربان موسیقی. نویـسنده نام رگتایم را به عنوان روح زمانه ای توصیف می کند که بر رمان خود گذاشته اسـت، و نیز شاید می خواهد کیــفیت پرضربان، گسـسته، و درد آلود داستانی را که درباره ی آن زمان پرداختـه اسـت به ما گوشزد کند. در هر حال عنوانی اســت کـه متاســفانه ترجــمه شــدنی نیســت.
«نجـف دریابندری در مقـــدمه ی رگــــتایم نوشــــته ی ای. ال. دکتروف»

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واگویه» ثبت شده است

به گمانم همینگوی بود که می گفت:« همه چیز برای کسی که می داند چطور صبر کند به موقع اتفاق می افتد.» و حالا بعد از این همه صبر، می توانم نفس راحتی بکشم و بارم را با خیال راحت تری زمین بگذارم، از آن نقطه که دورتر شده ام می بینم همه ی ماجرا ساده تر از آن چیزی بود که فکرش را می کردم.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۴۰
آقای جیم

زمزمه های شبانه با انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین... نجواهای سر سجاده ی نماز به وقت سجده از اسمه دواء... لا یمکن الفرار من حکومتک... تسلیم شده... فرار نمی کند... از تو کجا گریزد آخر؟... فنادی فی الظلمات تو را... نه مقام ایستادن، نه گریزگاه دارد... پناه می خواهد... الهی و ربی من لی غیرک اساله کشف ضری و النظر فی امری... ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه می برد... من اسماعلیم پدر، قربانی ام کن... ما لا طاقه لنایی ندارد اما... حسین در عرفه صدایت می کند... لا تعرض عنی قد اقبلت الیک... خواسش نیست، در فکر و خیال غرق می شود... ارحم، بهش رحم کن...پس چگونه چشم پوشی از کرمت را تاب بیاورد؟... شب شد لالا کن!... اشک، آه، دلتنگی... مولای یا مولای خواندن برایت به ضجه... و هل یرحم السائل الا المعطی به استیصال... هاجر، هفت بار سعی می کند... یافتن تو نه به سعی، اما پس از سعی... مناجات های علی ابن ابی طالب در مسجد کوفه... سجاده نشین باوقاری بودم، بازیچه ی کودکان کویم کردی... ضاقت الارض علیه شده است... هذیان های تب دار آقای جیم... حال خرابش، خوب نمی شود...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۰۹:۱۶
آقای جیم

جایی می خواندم که موفقیت های آدمی، پشت سر هم جمع می شوند، برای همین، وقتی آدمی به موفقیتهایش نگاه می کند به صورت کمّی می بیندشان، اما افتادن ها و دردها و زمین خوردن ها و شکست ها با هم جمع نمی شوند، بلکه عملکرد ضربی دارند، ما عمرانی ها بهش می گوییم پدیده ی رزونانس، همدیگر را تشدید می کنند، به صورت تصاعدی در هم ضرب می شوند، برای همین شکست ها را به صورت کیفی درک می کنیم.

اینها بهانه ای بود تا بنویسم و برسم به اینجا که از این همه درد، خیلی خیلی خسته ام، دلم می خواهد زودتر عید بیاید تا بروم کرکوک، خاک عراق شاید آرامم کند. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۱۹
آقای جیم